یه تیر ودونشون
روز دوشنبه محمد که از مدرسه برگشته بودبا دوستش محمد امین پرهیزکاری رفته بود برای روز پدر گل بخره که دوستش پول نداشته بود که محمدهم بهش قرض داده بود،خوبه که بچه ها این جور مواقع هوای هم رو دارن . محمد با یه تیر دونشون زد وقتی گل رو به باباش داد ازش قول خرید یه تبلت گرفت وخودش خیلی خوشحاله که با کمترین هزینه به مراد دلش رسیده اینم از نیت شوم پسر مااااااا الان محمد هر در خواستی داره به باباش میگه خوبه من به فکرت بودم رفتم برات گل خریدم ؟؟؟؟؟یه جوری طلبکار شده که اگه بابا گل رو پس بده بهتره تا به خواسته های اون تن بده حالا اگه یه کادوی خوب میگرفت چیکار میکرد ؟؟؟؟؟ هرچند قرار بود روز دوشنبه با هم...
نویسنده :
مامان
20:06